حرف هایی از زبان حامیانی آشنا
محسن مخملبافصفر و صد یا کمی بهتر؟
من رای نمیدهم و برایم فرقی نمیکند که چه کسی بر سر کار بیاید. من زندگی خودم را میکنم.
در همین لحظه ماشین تصادف کرد و سر من و این خانم به شیشه خورد. و هر دو از درد سرمان را گرفتیم. آن خانم که وضعش از من بهتر بود، شروع کرد بر سر راننده جوان فریاد زدن، که "اگه میدونستم رانندگی بلد نیستی، اصلا سوار ماشینات نمیشدم."
من کمی که دردم آرام شد و خون سرم را که پاک کردم، گفتم: خانوم شما که از تجربیات درس میگیرین، لطفا در انتخابات شرکت کنین و به کسی که فکر میکنین حتی یک کمی بهتره رای بدین، و نذارین ماشین مملکت به دست یک رانندهای که ناشیه و تجربه نداره و قوانین رو رعایت نمیکنه بیفته، و زندگی من و شما و 70 میلیون ایرونی دیگه رو به خطر بندازه.
2- منتقدین خاتمی صفر و صدیها بودند. آنها که میگفتند: چون خاتمی ما را به صد در صد خواستههایمان نرساند، پس به هیچ درد نمیخورد.
آنها چون به صدی که میخواستند در دوره خاتمی نرسیدند، پس انتخابات را تحریم کردند و به موقعیت صفرِ احمدینژادی در 4 سال گذشته رسیدند.
اکنون دوباره یک فرصت دیگر است که میتواند بر تاریخ ایران، حداقل 4 سال، و حداکثر خدا میداند تا کی! اثر کند.
آنها که پای صندوق نمیروند، سهم خود را از وضعی که بعدا پیش میآید، فقط در خیال خود کم میکنند. و میخواهند اگر دوباره وضع صد در صد مطلوبی پیش نیامد، بگویند: ای بابا! تقصیر ما نبود. ما که اصلا در انتخابات شرکت نکردیم. در حالی که شرکتنکردهها، نقش بیشتری در انتخاب احمدینژاد داشتند تا شرکتکردهها.
احمدینژاد از رایهایی که به صندوق ریخته شد، بر سر کار نیامد. او از فرصت رایهایی که من و تو به صندوق نریختیم، پیدایش شد.
آمار نشان میدهد که ماهایی که در دور دوم قهر کردیم و پای صندوقها نرفتیم، تعدادمان از آنها که به احمدینژاد رای دادند، بیشتر بود.
من خودم وقتی قلم را برداشتم تا این مطلب را بنویسم، فکر منفی همیشگی به سراغم آمد و از خودم پرسیدم: آیا این مطلب، در سرنوشت انتخابات اثر دارد... مدتی در فکر رفتم. و دوباره دیدم از خودم سوال صفر و صدی کردهام. حداقل خاصیت این مقاله این است که خودم را متعهد به رای دادن میکند و حتما، حداقل روی یک نفر از خوانندگان اثر میکند. من اگر به همین دو رای هم دلخوش کنم، خودم را از تفکر منفی صفر و صد نجات دادهام. من به کمی بهتر فکر میکنم.
من میخواهم اگر این بار هم اتفاق بد قبلی تکرار شد، به وجدان خودم بگویم: من رای خودم را دادم و در وضع پیشآمده مقصر نیستم.
میگویند ملتها، مثل آدمها، هر کدام خصلتی دارند. ملت ایران با آن که ظاهر مدرنی دارد و با پول نفت ابزار زندگی مدرن را هم فراهم کرده، اما عقلش سنتی است. ابزار مدرن را دارد، اما فرهنگ استفاده از آن را ندارد. خوشبختانه بلد است از کامپیوتر و هواپیما و مترو برای زندگی بهتر استفاده کند، اما هنوز بلد نیست از صندوق رای، برای تغییر سرنوشتش استفاده کند. حداقل میشود گفت ایرانی در جزییات مدرن شده و در کلیات هنوز سنتی است. اما روزی تغییر سرنوشت با صندوق رای را هم یاد میگیرد.
3- سمیرا فیلمی ساخته است به نام "اسب دو پا". قصه بچهای است که دلش برای یک بچه افلیجی میسوزد و آن بچه بیپا را بر دوشش سوار میکند و هر روز به مدرسه میبرد. بعد از مدتی، آن بچهای که بر کول دیگری سوار است، حتی برای کارهای خرد و ریزش هم از کول او پایین نمیآید و باورش میشود که اسبسواری حق اوست. و آن کس هم که سواری میدهد، با آن که سختی و ذلت میکشد، اما کم کم به این وضعیت عادت میکند و باور میکند که سواری دادن تقدیر تاریخی اوست. و چارهای نیست. تا جایی که رفته رفته واقعا اسب میشود.
در معادله ستمی که در روابط فردی و اجتماعی ما حاکم است، آن که بر ما سوار است و ما که سواری می دهیم هردو مقصریم.
4- برای من آقایان موسوی و کروبی هر دو ایدهآلند. هر دوی آنها را از نزدیک میشناسم. با آقای کروبی که سالها در زندان شاه بودهایم. حتی مدتها در یک سلول بودهایم. و روزها و شبهای فشار و زندان و شکنجه را در رویای روزی که عدالت و آزادی را خواهیم دید، تحمل میکردیم.
آقای کروبی در زندان که بود، قلب بزرگی داشت. امکان نداشت به یکی از زندانیان توسط یک زندانی دیگر ظلمی بشود و او سکوت کند. حتما مداخله میکرد. من گریه او را زیر شکنجه ندیدم، اما بارها گریه او را برای ظلمی که بر کسی رفته بود، با چشم خودم دیدم.
به دوستی که در مجلس سالها در کنار او بود گفتم: به من بگو آیا او هنوز مرد همان سالهاست و یا حالا که به قدرت رسیده، و رییس مجلس شده، فراموش کرده است؟
آن دوست گفت: هنوز همان آدم است. کسی نیست که دستگیر شود و او بشنود و پیگیر کارش نباشد.
من یقین دارم که اگر آقای کروبی رای بیاورد، وضع حقوق بشر که زخم بیمرهم جامعه ماست، مرهمی و التیامی مییابد. و حیثیت از دست رفته بینالمللی ما تا حدود زیادی اعاده خواهد شد.
از طرفی او را تنها و بییاور نمیبینم. در کنار او کسانی را میبینم که تهران و ایران نیمهمدرن امروز، از معماری کلان امثال آنها به وجود آمده است.
کروبی تجربه مدیریت مجلس را دارد. تجربه اصلاحات را دارد. درد کشیده است. و برای آزادی سیلی خورده است. و خوشبختانه صفر و صدی نمیاندیشد. و اگر به قدرت برسد، نمیخواهد مثل احمدینژاد کشور را به دست یک جناح بسپارد. و بلد است برای حل مشکلات با جناحهای مختلف مذاکره کند. و مذاکره در دنیای امروز رفتار شهروند متمدن است...
5- با مهندس موسوی در سالهای اول انقلاب آشنا شدم. در آن وقت آقای موسوی نقاشی میکرد و استاد تاریخ هنر در دانشگاه تهران بود و خیلی جوان بود که به نخستوزیری رسید. و با آنکه بیشتر اهل نظر بود، به قول همسرش، خانم رهنورد، از وقتی نخستوزیر شد، روز به روز حکمت عملیاش بر حکمت نظریاش چربید.
از صمیم قلب میگویم: اگر آقای موسوی نبود و حمایتهایی که از داشتن یک سینمای ملی و بینالمللی کرد، امروزه ما صاحب این سینمای بلندآوازه در سطح جهان نبودیم. مهندس انوار و مهندس بهشتی در احیای سینمای ما نقش بنیادی داشتند، اما بدون حمایت همهجانبه مهندس موسوی و پیگیری او این کار عملی نمیشد.
موسوی با آن که شخصا و قلبا مسلمان و مومن است، اما دین او، دکان کسب او نیست، و در مقام یک نخستوزیر، یک شخصیت ملی است. من در همان سالها از دهان خودش شنیدم که در جواب متعصبی گفت: من شخصا مسلمانم. اما نخستوزیر ارمنیها و اقلیتها هم هستم. من وقتی نخستوزیرم، باید به منافع یک ملت بیندیشم، و نه به منافع دار و دسته و صنف و هم مرام خودم.
از نظر اقتصادی هم مقایسه کنید دوره مهندس موسوی و احمدینژاد را. در دوره مهندس موسوی یک جنگ تمامعیار همهجانبه، در وسیعترین ابعادش، بر این ملت حاکم بود. اما نسل ما به خوبی به یاد دارد که با سیاستهای اقتصادی او در بدترین شرایط تحریم اقتصادی، ما حتی دچار ده درصد تورم و گرانی دوران احمدینژاد هم نشدیم. در حالی که در 4 سال احمدینژاد، ما نهتنها جنگ نداشتیم که بارها و بارها پول بیشتری از فروش نفت به دست آوردیم. اما با این حال با این تورم و گرانی بیسابقه روبرو هستیم.
من مطمئن هستم که اگر مهندس موسوی رای بیاورد، هم اوضاع اقتصادی و هم اوضاع فرهنگی و هنری ایران بهتر از 4 ساله گذشته خواهد شد. و منش او تنشهای بینالمللی را تخفیف خواهد داد.
او هم تجربه دراز مدت کار عملی را در مقام یک نخستوزیر دارد و هم فرصت کافی برای در حاشیه نشستن و اندیشیدن به راه حل مشکلات را.
6- بعضیها از صندلی ریاست جمهوری اعتبار میگیرند. بعضیها مثل خاتمی به آن اعتبار میدهند. و بعضیها وقتی بر این صندلی مینشینند هیجانزده میشوند. مثل آقای احمدینژاد که هنوز هیجانزده است. 4 سال است بر این صندلی نشسته هنوز خوشحالیاش فروکش نکرده. هنوز شیرینی پیروزی در انتخاباتش را پخش میکند. و مدام از معجزه حرف میزند. چون فقط باید یک معجزه اتفاق بیفتد تا کسی مثل ایشان روی این صندلی بنشیند.
درست نقطه مقابلش کسی چون مهندس موسوی است. او با آن که مناسب این صندلی است، اما به آن بیمیل است. مهندس از نشستن روی این صندلی به هیجان نمیآید. چنان که تا 4 سال بعد، از خودش و از معجزهای که او را روی این صندلی نشانده حرف بزند. بیست سال کنار کشیدن او بهترین دلیل برای بیمیلی او به قدرت است. به او رای بدهند، خدمتش را میکند. ندهند، مسئولیت را از دوشش برداشتهاند. و او سرگرم هنرش میشود.
7- در اوایل انقلاب او در کار هنر بود. و تمام دوستانش از هنرمندان بودند. و هر لحظه دلش در هوای بودن در آن فضاهای هنری دلخواهش پر میزد. و به همین دلیل تا از نخستوزیری کنار کشید، بلافاصله به جمع دوستان هنریاش پیوست و یکسره با آنان بود.
اما تا وقتی در پست نخستوزیری بود، از هنرمندانی که حتی از دوستانش بودند و به خاطر آن که حالا او در حکومت بود، فاصله میگرفتند، تشکر میکرد. و میگفت: استقلال هنرمند در سایه فاصله او از حاکمان است. او میگفت هنرمند زبان درد مردم است. و اگر به حکومت نزدیک شود، کمکم شرم و رودرواسی و چشم در چشمی مانع از آن میشود که هنرمند نقش واقعی خودش را انجام دهد. و به وقت لازم زبان به انتقاد بگشاید. او میگفت: هنرمند سخنگوی ملت است، نه سخنگوی حکومت.
اگر خود من در فضای آنچنانی آن دوران که شما بهتر از من میدانید چه دورانی بود، جانم را کف دستم میگذاشتم و عروسی خوبان را میساختم و نهادهای امنیتی مرا احضار میکردند و آقایی که برای ثواب بازجویی به همراه 12 بازجوی دیگر در خیابان فاطمی در ساختمان وزارت کشور مشغول ثواب بازجویی کردن از من میشدند و فیلم عروسی خوبان را توقیف میکردند، این مهندس موسوی بود که فیلم را در هیئت دولت نشان میداد و به وزرایش میگفت: اگر هنرمند درد مردم را به ما نگوید تا ما خودمان را اصلاح کنیم، پس ما در کدام آینه عیب خویش را ببینیم؟
فیلم عروسی خوبان با درد و جرات من ساخته میشد، اما اکرانش دیگر به حمایت مهندس موسوی بستگی داشت. او مصداق بارز کسی بود که میگوید: من مخالف فکر توام، اما جانم را میدهم تا تو بتوانی حرفت را بزنی.
8- میگویند مهندس موسوی در دوران نخستوزیریاش انقلابی بود. معلوم است که بود. مگر من نبودم؟ و مگر شما، اگر هم نسل من هستید، انقلابی نبودید؟ در آن دوران از راست و چپ همه انقلابی بودند. و مگر 30 میلیون مردم انقلابی نبودند که همه در خیابانها ریختند و انقلاب کردند؟ چرا آلزایمر مصلحتی میگیریم؟ ما مردم ایران چه خوب و چه بد، در سال 57 با اکثریت قاطع انقلاب کردیم و در این تجربه 30 ساله از آنچه کرده بودیم ، خودمان هم عوض شدیم. امروزه چه کسی هست که بعد از این تجربه پر فراز و نشیب 30 ساله، شبیه 30 سال پیشش باشد؟
مهندس موسوی هم عوض شده است. منتها او حتی عوض نشده آن دورانش نیز، از عوض شده امروزه خیلیها بهتر است. او امتحان آزادیخواهی و عدالتطلبیاش را در دوران نخستوزیریاش داده است. فقط او یک اشکال دارد. و آن این است که هنوز شهید نشده. ما ملتی هستیم که تا کسی شهید نشود، قبول نیست. برای ما آزادیخواه کسی است که در زندان است و در حال اعتصاب غذاست. اما همین که آزاد شد، حتی اگر در حال ادامه مبارزه برای آزادی باشد، میگوییم کلک بود، از خودشان است.
و چون ما همیشه صد در صد را میخواهیم، آن هم صدی که فقط در ذهن خود ما درست است، مدام به وضعیت صفر میرسیم. و چون نگاه تاریخی نداریم، مدام تاریخمان تکرار میشود. و چون نگاه علمی نداریم، تجربیاتمان را آزمایش نمیدانیم تا از آن قانون علمی کشف کنیم. همه چیز را بد شانسی یا خوششانسی میگیریم. اگر انقلاب ایران را آزمایشی میگرفتیم که سی میلیون نگاه علمی نتیجه آن را چه درست و چه غلط بررسی میکند، تا حالا به قوانین خوشبختی اجتماعی خود رسیده بودیم.
چند نفر هستند که به 8 سال اصلاحات به عنوان یک آزمایش علمی اجتماعی دیگر نگاه کنند و از آن آزمایش، قوانین حاکم بر روند حرکت در این جامعه را کشف کنند. هر چند نفر باشند، یکی از آنها مهندس موسوی است. نگاه او علمی است. و به آزمایش انقلاب و اصلاحات، مثل یک آزمایش نگاه میکند و نه مثل یک رویا و آرمان. برای او آرمان، آزادی و عدالت است. اما انقلاب و اصلاحات، فقط یک آزمایش بزرگ اجتماعی است که باید منتظر نتایج علمی آن بود. هیچ دانشمندی به آزمایشهایش به دیده شکست و پیروزی و یا آرمان و ایمان نگاه نمیکند. و مگر بشر جز آزمایش راه دیگری برای شناخت علمی داشته است؟ و مگر شناخت جامعه جز از راه سعی و خطا و آزمایش علمی ممکن است؟
آنها که با انقلاب بدند، طوری غیر علمی از انقلاب حرف میزنند که اگر میتوانستند یک انقلاب دیگر میکردند. و برای همین از آزمایش ما نتیجه لازم را نمیگیرند و با آن که به آزمایش ما فحش میدهند، دنبال تکرار همان آزمایشند. انگار انقلاب نسل ما بد بود ولی انقلاب نسل آنها خوب است.
از طرفی ما ایرانی هستیم. و ما ایرانیها در سود شریکیم، اما در زیان شراکتمان را به هم میزنیم. تا حالا یک ایرانی را دیدهاید که خودش را در پول نفت سهیم نداند؟ اما تا حالا چند تا ایرانی را دیدهاید که خودش را در انقلاب و بهخصوص جنبههای منفیاش سهیم بداند؟
برای ریاست جمهوری ما یک چگوارا میخواهیم که ضمنا گاندی باشد و در عین حال مسلمان و شبیه حضرت علی و در عین حال سکولار و حتی لاییک که در متن همه جریانات از اول انقلاب بوده باشد، اما با هیچ کسی، دوستی و یا مراوده و یا دشمنی نکرده باشد، و خیلی هم با تجربه باشد، اما قاطی هیچ جریانی نبوده باشد. و بعد از مدتی طولانی شکنجه و اعتصاب غذا شهید شده باشد.
مگر میشود یک شهید آزادی و عدالت را یافت که رییس جمهور ما شود؟
9- نکته دیگر نقش زن ایرانی است که همیشه از معادله سیاست کلان ما حذف شده است. من تصور نمیکنم به این زودیها حتی وزیر زن داشته باشیم، چه رسد به این که رییس جمهورمان روزی زن باشد.
متاسفانه این وضعیت در دنیای امروز فراگیر است و خاص ایران تنها نیست. جهان معاصر هنوز مردسالار است. اما در بعضی جاها این مشکل با همسر رییس جمهور حل شده است. در آمریکا که کشوری است که هنوز نهاد خانواده در آن مهم است، مردم به اوباما رای میدهند، اما همسر او هم بلافاصله در کنار او نقش بانوی اول را عهدهدار میشود. در فرانسه همسر رییس جمهور، یک هنرمند است و نقش بانوی اول را در کنار او بازی میکند. در کنار مهندس موسوی خوشبختانه زن فرهیختهای به نام زهرا رهنورد حضور دارد که میتواند این نقش را عهدهدار شود.
در قبل از انقلاب زهرا رهنورد مشهورترین زن هنرمند مسلمان ایران بود. ما در زندان سیاسی مدام درباره یک دختر هنرمند و شجاع ایرانی حرف میزدیم که با جسارت و هنرش غوغا کرده است و هر روز منتظر خبر دستگیریاش بودیم.
بعدها که انقلاب شد من یک روز در آسانسور روزنامهای سوار شدم، خانمی به همراه دختر بچه کوچکی سوار آسانسور شد. به رسم آن دوران من سرم را پایین انداختم. و چشمم به کفش پاره این خانم افتاد. یک دفعه آن خانم مرا شناخت و پرسید: شما فلانی هستی؟ گفتم: بله. و او هم گفت: من هم زهرا رهنورد هستم. گفتم: خوشوقتم و رویم نشد بگویم سالهاست منتظر دیدار شما بودم.
وقتی از آسانسور خارج شدم، فقط آن کفش پاره در نظرم بود. در آن زمان او همسر نخستوزیر کشور بود. امروزه من و شما کفش پاره را ملاک خوبی کسی نمیدانیم. از بس که عوامفریبانه آن را خرج کردهاند. اما در آن روزگار ما شیفته آن داستان حضرت علی بودیم که عدهای جمع شده بودند تا او را به حکومت راضی کنند و او مشغول وصله زدن به کفش پارهاش بود و میگفت: دنیایی که شما به من پیشنهاد میکنید، برای من بیارزشتر از این کفش پاره است.
چنین داستانهایی و چنین بودنیهایی آتش به روح نسل ما میزد. اگر کفش رهنورد که زن نخستوزیر آن دوران بود، پاره نبود، در آن دوران جنگ، کفش 30 میلیون ایرانی دیگر باید پاره میبود، و کسی به فکر نبود.
اینها اینطور میزیستند تا فراموش نکنند که نماینده کدام ملتند. امروزه ما نه در آن شرایطیم و نه این چیزها آتش در جان کسی میزند. اما انقلاب با این قصههایش بود که جان نسل مرا به آتش میکشید و از داشتن و بودن بینیازمان میکرد.
در کنار این سادگی و بیمیلی به دنیا که هم ویژگی رهنورد بود و هم ویژگی مهندس موسوی، یک روح ثروتمند از هنر و فلسفه و مدیریت در آنها وجود داشت. و همین بود که آنها را متفاوت میکرد. و الا خیلیها هستند که سادهزیستند، و فقیرانه زندگی میکنند، اما روحشان از زندگیشان فقیرتر است.
مهندس موسوی آنقدر هنرمند است که یک پست سیاسی او را از خود بیخود نکند. و با آن که مرد است، اما در کنار او زنی است که مدام حقوق زنان را به یاد او میآورد.
ما ایرانیها 70 میلیون جمعیت هستیم. نیمی از ما ایرانیها را زنان ایرانی تشکیل میدهند. آنها رای میدهند. آنها در رنجهای ما حتی بیش از ما رنج میبرند. اما هیچگاه در سطح کلان سیاسی، نقشی برای خود نمیبینند. برای شرایط کشور ایران، این نقش نمادین بانوی اول ایران، آن هم در کشوری که به نهاد خانواده میبالد، یک گام آغازین برای حل مشکل حضور زنان در عرصه سیاسی است. و این فرصتی است که با وجود رهنورد در کنار موسوی میتواند ایجاد شود. در دوران قبل دختران آقای هاشمی بهخصوص فائزه هاشمی این نقش را به شکل دیگری داشت. و خدماتی که فائزه هاشمی برای ورزش زنان انجام داد، بینظیر است. اما چون او هم هنوز شهید نشده کسی نیست تا از او قدرشناسی کند...
10- به مادرم زنگ میزنم و میپرسم: مادر به کی رای میدی؟ میگه: مادر جون، تو که نبودی، دیوارها نم کشید. سقف خونه ترک برداشت، رفتم سر کوچهمون بنایی بود. یکی داشت یک خونهای رو با کلنگ خراب میکرد، گفتم: "آقا خدا خیرت بده. بیا این خونه رو تا سقفش نیومده روی سرمون، درستش کن."
گفت: "خانوم من یک ... ام. کارم خراب کردنه. اگه میخوای خونه تو خراب کنی، بده دست من. اما اگه میخوای درستش کنی، برو یک مهندس پیدا کن."
محسن مخملباف
پنجشنبه 24 /2 /88
بهاره رهنما
انتخاب من و همسرم میرحسین موسوی است
بهاره رهنما بازیگر سینما و تلویزیون ضمن اعلام این مطلب گفت: طبق روالی كه از 16 سالگی داشتهام تا الان همیشه در صحنه انتخابات حاضر بوده و در تصمیمگیریهای مهم برای كشورم شركت داشتهام.
رهنما مجددا تاکید کرد: این تصمیمگیریها صنفی نیستند و ما باید از حقوق شهروندی خودمان استفاده كنیم؛ این حق مسلم ماست كه بتوانیم رای بدهیم. در انتخابات شركت میكنم و رای من هم آقای موسوی خواهد بود.
این بازیگر سینما و تلویزیون افزود: با مدیریت بحرانی كه آقای موسوی در سالهای اول انقلاب داشتهاند و این در ذهن و خاطر همه ایرانیان مانده مطمئنم ایشان بهترین گزینه برای ریاستجمهوری هستند. من و همسرم با مطالعه و پیگیری سخنرانیهای آقای موسوی و شناختی که از ایشان داریم تصمیم گرفتیم.
وی ادامه داد: من هیچ توقع صنفی و شخصی از آقای موسوی ندارم و فقط به عنوان یك ایرانی برای سربلندی ایران عزیز در انتخابات شركت میكنم و واقعا میخواهم آقای موسوی در كنار همسر و سایر همراهانشان به این مهم دست پیدا كنند.
رهنما گفت: من و همسرم امیدواریم بهترین اتفاق ممكن بیافتد و آقای مهندس موسوی به عنوان رئیسجمهور كشور با حضور مجدد خودشان شكوفایی و پیشرفت كشور را رقم بزنند. ما میخواهیم ایرانی آباد و آزاد و پاك داشته باشیم و این را با حضور مهندس موسوی تحقق یافته میبینیم.
منبع: کلمه سبز
برای رنگ کردن دنیایمان
از شما میخواهم با کمی فکر و اندیشه میان دو کاندیدای جبهه خودمان، یعنی آقایان کروبی و میرحسین موسوی یکی را انتخاب کنید و برای آمدنش تلاش کنید؛ آمدنی که شاید دنیایمان را رنگیتر کند.
همه ناگزیریم برای این انتخاب؛ این انتخابات شاید ویژهترین انتخابات برای من و شما باشد که تشنه تغییریم. همه را برای آمدن به پای صندوقهای رأی ترغیب کنید، همانطور که من همه را به آمدن، به انتخابات، به تلاش و تفکر ترغیب میکنم. در غیر این صورت ناچار به پذیرش یک سیستم مدیریتی هستیم که همه از آن ناراضیاند و برای تغییرش شاید دیر باشد. فکر میکنم همه اینها که گفتم، برای آمدنتان به پای صندوقهای رأی کافی باشد. نگویید نیست، که میدانم هست...
محمود پاکنیت
جای شکر دارد که مهندس موسوی هنرمند است
وی افزود: کسی که مسئولیت امور فرهنگی ـ هنری را میپذیرد، باید بتواند شرایط موجود را تحلیل و ارزیابی کند. در این میان تنها مسئله « سینما » وجود ندارد، بلکه تمامی شاخههای هنری نیز مورد توجه است. در میان کاندیداها هم جای شکر دارد که مهندس موسوی هنرمند است. چرا که اگر فرد آگاهی انتخاب نشود، معاونین او هم افراد آگاهی نخواهند بود.
بازیگر شخصیت حضرت یعقوب در سریال یوسف پیامبر (ص)درباره شرایط فعلی سینمای ایران گفت: سینمای ایران طی 30 سال اخیر فراز و نشیبهای فراوانی را پشت سر گذاشته است، گاهی در دنیا مطرح بوده است ولی در حال حاضر و در برخی موارد خجالتآور است که این فیلمها ساخته و سپس به اکران در میآید.
پاک نیت افزود: متاسفانه طی چند سال اخیر پشتوانه سینما به مقدار قابل توجهی کم شده است و به همین دلیل حضور سینمای اندیشمند فرهنگی، طی چند سال اخیر در جریان سینمایی کشور به شدت کم رنگ شده است. برخی از آثار در تخریب فرهنگ گام بر میدارند و این بازگشت به سینمای نازل مخرب پیش از انقلاب است. سینمای ایران در حال حاضر نیازمند حامی جدی است. این حامی میتواند رییس جمهور باشد، میتواند ارگانهای مرتبط با حوزههای فرهنگی ـ هنری باشد، فرقی نمیکند، هر کس که برای فرهنگ جامعه دلش بسوزد، میتواند برای رشد و اعتلای سینمای ایران موثر واقع شود.
وی "رجعت سینمای ایران به فیلمفارسیهای سینمای قبل از انقلاب" را "رخدادی ناگوار" خواند و افزود: سینما همانند یک رستوران است. رستورانی که در آن به ذائقه و سلیقه مخاطب توجه نکند و تنها به فکر سیر کردن شکم باشد، به طور حتم کسی به آن مراجعه نمیکند، و اگر هم کسی وارد آن شد، شاید به جای غذا به او زهر بدهد و این زهر میتواند بدن را به فساد بکشاند و در نهایت به مرگ او منتهی شود. کار سینما فقط پرداختن به مسایل حاشیهای اجتماع نیست. در حال حاضر سینمای ما خالی از مضامین اجتماعی و سیاسی شده و سرمایه گذارانی که تنها به جیب خود فکر میکنند و نه به فکر ارتقای فرهنگ و شعور، در این شرایط میتوانند کار کنند. سینمای ما نیازی به این افراد ندارد.
منبع: قلم
علیرضا شجاع نوری
فعالیتهای فرهنگی موسوی جدی و تاثیرگذار خواهد بود
شجاع
نوری با بیان این مطلب درباره اهمیت پرداخت به فرهنگ در دولت به "کلمه"
گفت: اینکه فرهنگ، باید جزو اولویتهای مملکتی همانند ایران باشد شکی
ندارم و با توجه به برنامههایی که از سوی مهندس موسوی ارائه شده است،
تصور میکنم ایشان نگاهی جدی به مقوله فرهنگ دارند.
او با اشاره به پیشینه مهندس موسوی در عرصه فرهنگ و هنر گفت: ایشان در سالهای سخت دفاع مقدس همواره در مقام فردی حامی فرهنگ و هنر ظاهر شدند و به سینما کمک کردند؛ طبیعی است که چنین فردی نگاهی درست و دقیق به فرهنگ داشته و برای آن اهمیت بالایی قائل باشد.
شجاع نوری یادآور شد: با توجه به دیدگاه مهندس موسوی در مورد فرهنگ، در صورتی که ابزار اجرایی در این زمینه در اختیار داشته باشند، قطعا فعالیتهایی جدی و تاثیرگذار انجام خواهند داد.
علیرضا شجاع نوری همچنین فعالیت مهندس موسوی را در فرهنگستان هنر مثبت و موثر ارزیابی کرد و تفکر او را به نفع اداره درست کشور ارزیابی کرد.
منبع: قلمنیوز